شعر

از تاریکی فرار می کنم
از انسانی که لبش را دوخته اند !
وقتی همسرم
موهایش را می بافد
انکار می کنم عقاید فمینستی را
من پیامبری غمگین ام
کاشفِ الکل را خوب نمی شناسم!
اما بلدم
به رنگِ آسمان شک کنم
و با صدایِ بلند
برایِ دوستان ام شعر بخوانم !
همین امروز
از بلند ترین دیوار تیمارستان
پرواز کردم.
       + نوشته شده در Mon 19 Dec 2011 ساعت  توسط حامد رحمتی
        | 
       
   
