سرداران جریان شعر غریب ترکیه به نمایشگاه کتاب تهران می‌آیند

  " مرا زیبا به خاطر بسپار"

سالن شبستان ٰ راهروی 14 غربی  غرفه 34  بوتیمار

.

.

.

منبع :خبرگزاری مهر  ایسنای خوزستان

شعرها و شناختنامه اوکتای رفعت، اورهان ولی کانیک و ملیح جودت آندای در کتاب «مرا زیبا به خاطر بسپار» با ترجمه حامد رحمتی به چاپ رسید. به گزارش خبرنگار مهر، این کتاب شامل سه دفتر شعر با نام‌های «یک جفت مرغ دریایی»، «تنهایی یک تلگرافخانه» و «مرا زیبا به خاطر بسپار» است که در مجموع اثری 230 صفحه‌ای را تشکیل داده‌اند.عنوان کتاب از دفتر سوم برگرفته است و هر دفتر به شعرهای اوکتای رفعت، اورهان ولی کانیک و ملیح جودت آندای از بزرگان جریان شعر غریب ترکیه اختصاص یافته است. این کتاب با کمترین ممیزی مجوز گرفته و از هر شاعر تقریبا 65 شعر آورده شده است.همچنین بیوگرافی کاملی از زندگی این سه شاعر به همراه فهرست و توضیح کامل فعالیت‌هایشان در کتاب آمده است. این اثر از سوی انتشارات بوتیمار به چاپ رسیده و در نمایشگاه کتاب تهران نیز عرضه می‌شود. حامد رحمتی، ترجمه آثار این شاعران را به دلیل قرابت با جریان شعری ایران مناسب دانسته و می‌گوید: احساس کردم در این برهه ترجمه آثار این شاعران می‌تواند به شعر کشور کمک کند. جریان شعر غریب از لحاظ تاریخی در دوره‌ای بروز و ظهور پیدا می‌کند که نیما شعر نو را در ایران کلید می‌زند. همچنین از آنجاکه بن‌مایه ادبیات ترکیه به فراخور نزدیکی‌شان با ادبیات اروپا و ترجمه آثار مطرح جهان به زبان ترکی و ترجمه و انتشار آثار مطرح ترکیه در جهان، غنی‌تر از ادبیات ما بوده است، احساس کردم ترجمه این شعرها برایمان مفید است.این سه شاعر بعد از انقلاب جمهوری نوین ترکیه بنیانگذار جریان شعر غریب ترکیه بوده‌اند و به اعتقاد منتقدان ترکیه و جهان، آنها روی ادبیات کشورشان خیلی تاثیر گذاشته‌اند. «جریان غریب» کماکان جریانی نو در شعر محسوب می‌شود

 

به بهانه لغو حضور آهنگ دیگر از نمایشگاه فرمایشی

 

در ایسنا

 

همه شهروندان ایرانی از ناحیه اعصاب  دچار بیماری های مزمن هستند چه می دانم فراموشی ... درگیری با جهان البته از نوع شاعرانه اش و بی خوابی خستگی های مفرط، لبریز شدن جام صبر و علائم دیگری که هر روزه با آن دست به گریبانیم؛ در هر خانه ای را که باز می کنی قرص آرام بخش را؛ از پیر جوان مثل نقل و نبات می خورند پدرم در اسفند ماه سال گذشته دچار سکته مغزی شد و تا کنون یارای راه رفتن ندارد وقتی در بیمارستان در قسمت اعصاب قدم می زدم  همنسلان خود را می دیدم که سکده کرده اند و روی صندلی چرخ دار حتی قادر به حرف زدن نبودند آری دشواری زیستن در دیاری زخم خورده که از داشتن روزمره ترین چیزها محرومیم و باید با کج خلقی و ندامت به فردایی بنگریم که مکدر و ملال انگیز است حتی قدم زدن و نشست های شاعرانه نیز حالم را خوب نمی کند وقتی می بینم اصحاب فرهنگ و هنر مثل ماری ترس خورده به گوشه ای خزیده اند تا از بلایای طبیعی مثل خالی شدن ترمز ماشین ... چه می دانم سقوط هواپیما یا عوامل عدیده ای که نمی توان با آن کنار آمد. من که  سخت بریده ام مثل درختی هستم که زیباترین میوه اش کلاغ است زمین سخت زیر پایم و شنیدن صدای مردگان امیدوارم می کند که بالاخره روزی می میریم. انگار از آسمان این سرزمین فقر است که می بارد اما ما از این باران بیزاریم و نمی توانیم در بارش توامان آن از عشق بازی گنجشک ها سخن بگوئیم از چتری که باز نمی شود. باری نمی خواهم روی زخم هایمان نمک بپاشم چندی بیش از انتشار اولین کتابم" عکاس دوره گرد " که بیشتر از دو سال به طول انجامید خرسند بودم و شادمان هر چند در اداره ارشاد بند بند شعرهایمان را با تیغ سانسور سر بریدند باز رضایت خاطر داشتم حتی به رغم چند غلط تایپی و مسائل دیگر شخصی؛ نشر آهنگ دیگر با سابقه ای درخشان و نامی نیک در عرصه شعر امروز خوش درخشید ؛ اما چند روز پیش شنیدم که متاسفانه مجوز حضور آهنگ دیگر را بی شرمانه لغو کرده اند زبانم بند آمده بود  نمی دانستم چه بگویم بزرگترین گردهمایی ایرانیان در نمایشگاهی فرمایشی که باز عرصه را بر ما تنگ کردند اما خبر ندارند ما جوانه هایی هستیم که از نهاد خاک جوانه می زنیم تا به خورشید سلام کنیم.  

 

 

نقد نوین در حوزه شعر





" نقد نوین در حوزه شعر "

به قلم دکتر  پروین سلاجقه از سوی نشر مروارید  منتشر شد.



نگاهی به اتفاقات اخیر

 

نمی دانم از کجا شروع کنم و از کجا بگویم زندگی در عصر حاضر و ناگهانی اتفاقات ریز و درشت از سیاست تا ادبیات همه را بهت زده می کند. قصد روده درازی و سخنوری ندارم می دانم از حوصله خوانندگان این تارنما خارج است چند روز پیش با خبر شدم خانم رویا زرین طی اظهاراتی مجموعه " مشق آب ها را می نویسم " را نوعی اقتباس یا به عبارت دیگر توارد خوانده اند.  بدون هیچ گونه جانب داری و به دور از حواشی باید رجوع کنم به سخن مرحوم نصرت رحمانی که می گفت مرور زمان بهترین و عادل ترین ناقد است من و بسیاری از شاعران بر این باوریم. پیشنهادی دارم به نظر من چند شاعر و صاحب نظر از طرف خانم زرین و همین طور از طرف خانم جعفری را به بحث و گفتگوی متقابلی دعوت کنیم و این مسله مهم را با واکاوی عقلانی بررسی نمائیم. با چنین کنشی مطمئنم بسیاری از این مشکلات حل خواهد شد تاثیر پذیری و مسئله بینامتنیت همواره در آثاری که شاعر تولید می کند مشاهده می شود مگر در دوره شاملو چنین برآیندی اتفاق نیفتاد همین امروز بسیارانی هستند که هنوز از تاثیرات شاملو خلاصی ندارند مگر حافظ شاعر بزرگ و تاریخ ساز ادبیات کلاسیک ما در عصر خویش تمام آثار شاعران را زیر رو نکرد اما خلاقیت و قریحه ای به مثابهی باز آفرینی هم باید در نزد شاعری که مبادرت به نوشتن شعر می کند باید باشد و بی شک خانم جعفری در زبان ترکی هم یکی از شاعران خوب محسوب می شود و آثار ایشان را ساکنان آذربایجان به خوبی می شناسند در این راستا به جای دامن زدن به حواشی و سو استفاده یک عده که تمایل دارند از این آب گل آلود ماهی بگیرند و تصیفه های حساب های شخصی را به انضمام این دو نام به سرانجام برسانند، توصیه می کنم از چند منتقد و روزنامه نگار ادبی دعوت کنیم به صورتی کاملا بی طرفانه با طرفین به توافق برسند با این حساب نه کدورتی در کار خواهد بود نه بیش از این انگشت اتهام به سمت دیگری خواهد رفت و در پایان کار صاحب نظران یک ارزیابی مستدل و قابل استناد از دو کتاب خواهند داشت و نتیجه را به روشنی اعلام خواهند کرد ما چیزی برای از دست دادن نداریم وقتی که تمام ارگان های مسئول به کشتن شعر و شاعری کمر بسته اند و کتاب های ما که با هزینه های شخصی در این روزگار نا به سامان چاپ می شوند برای جمعیتی که بالای 70 ملیون تخمین زده اند آیا 1100 نسخه کتاب یک اعلام هشدار و وضعیت قرمز برای مسئولانی که پشت میزها مردم را فریب داده اند نیست آیا صحبت از آشتی" بدون اغماض و گفتن حقیقت کار اصحاب فرهنگ را ساده تر نخواهد کرد من در این مجال به دست آمده از کسی جانب داری نمی کنم که بعدها دوستان بگویند فلانی آئین خویشاوندی را ارجح دانست من حاضرم با خرده دانشی که دارم علاوه بر گفتگو به بررسی بیشتر آثار بپردازم و نظر خود را ابلاغ نمایم این مهم بهترین و کم هزینه ترین کار ممکن به نظر می رسد چون آن طور که به نظر می رسد عده ای به جشنواره خورشید و دیگر جوایز ادبی نقد دارند که من فکر می کنم باید برگزار کنندگان پاسخگو باشند و عوامل ریشه ای را با صداقت مطرح کنند اما این تناقض هیچ کمکی به بهبود این مشکلات نخواهد کرد.

شاید به لحاظ لحن فاخری که این دو شاعر به کار گرفته اند چنین شبهه ای را بین دوستان ایجاد کند اما نوع کارکردهای شاعرانه و عاطفی نیر مهم به نظر می رسد که باید تامل بیشتری را در قرائت آثار به کار بگیریم و آنگاه با درایت و تمکین به مسائل بلاغی قضاوت کنیم.

 

با احترام

 

خبر



چند شعر در ویژه نامه روزنامه اطلاعات

منبع : خبرگزاری مهر


مجموعه شعر حامد رحمتی با نام "عکاس دوره‌گرد" برای دریافت مجوز به وزارت ارشاد فرستاده شد. حامد رحمتی از فعالان مطبوعات ادبی و منتقد در گفتگو با خبرنگار مهر از چاپ نخستین مجموعه شعرش خبر داد و گفت: چند روزی است مجموعه شعر "عکاس دوره‌گرد" که قرار است انتشارات آهنگ دیگر آن را منتشر کند برای دریافت مجوز به ارشاد داده شده است. وی ادامه داد: در این مجموعه پس از مشورت با شمس لنگرودی، حافظ موسوی و شهاب مقربین 40 شعر سپید آمده است که به دلیل بوم مایه تصویری شعرهای کتاب تصمیم گرفتم نام آن را "عکاس دوره‌گرد" بگذارم که نام یکی از شعرهای کتاب هم هست. این منتقد ادبی در توضیح کتاب خود بیان کرد: در شعرهای این کتاب 110 صفحه‌ای بیشتر خصیصه‌های رمانتیسمی مشهود است و حال و هوای روایی دارند که این خاصیت کلی و بارز شعرهایم است. به گفته وی زمان شکل‌گیری شعرهای این مجموعه در دهه 80 است که البته شعرهایی از سالهای اخیر نیز در آن دیده می‌شود. رحمتی اضافه کرد: دومین مجموعه شعرهایم را هم در دست تدوین دارم که در این اثر شعرها نسبت به کتاب اولم جدیدترهستند.بیشتر شعرهای این دفتر به سالهای 87 و 88 بر می گردد  که حال و هوای متفاوتی نسبت به "عکاس دوره‌گرد" دارد و در ادامه شعرهای آن مجموعه نیست به دلیل اینکه بستر اجتماعی فرق کرده و شعر نیز باید به اقتضای زمان حرکت کند. این شاعر در توضیح مجموعه دومش گفت: هنوز نامی برای آن تعیین نکرده ام و شش ماه پس از انتشار مجموعه اولم برای چاپ آن اقدام می‌کنم. وی همچنین خبر داد: مجموعه دیگرم هم که آنتولوژی شعر زنان ترکیه است در دست ترجمه است. در این کتاب شعرها و زندگینامه تعدادی از بهترین شاعران زن شاخص ترک آورده می‌شود.  رحمتی در پایان توضیح داد:  شعر ما  قرابتهایی با شعر ترکیه دارد و به اعتقاد من لازم است که شاعران ترکیه بیشتر در ایران معرفی شوند.

 

در حواشي

 

خسرو شکیبائی در سن ۶۴ سالگی  به جمع هزار سالگان" سینما" پیوست.

از نمايش‌هاي او هستند: پنجه‌ي عدالت، زير گذر لوطي صالح، تراژدي كسري، هنگامه‌ي شيرين وصال، بليت تئاتر، پنجه به دست آوردن، صيادان، با خشم به ياد آر، بازرس، سنگ و سرنا، همه‌ي پسران من، شب بيست و يكم و بيا تا گل برافشانيم. از فيلم‌ها، نمايش‌ها و مجموعه‌هاي تلويزيوني‌اش هم به اين موارد مي‌توان اشاره كرد: زير گذر لوطي صالح، سنگ و سرنا، لحظه،‌كتيبه، سمك عيار، لحظه، ‌كوچك جنگلي، مدرس، تهران 53، روزي روزگاري، ميثاق خون، خانه‌ي سبز، ميراث مشترك (گوينده گفتار متن)، سرزمين سبز، كاكتوس، در كنار هم، پهلوانان نمي‌ميرند و سرزمين سبز. اما فيلم‌شناسي خسرو شكيبايي به اين شرح است: خط قرمز، دادشاه، صاعقه، دزد و نويسنده، رابطه، ترن، شكار، هامون، عبور از غبار، ابليس، جست‌وجو در جزيره، بانو، پرواز را به خاطر بسپار، سارا، يك بار براي هميشه، بلوف، پري، درد مشترك، لژيون، كيميا، عاشقانه، خواهران غريب، سايه به سايه، سرزمين خورشيد، رواني، زندگي، ‌ميكس، كاغذ بي‌خط، دختري به نام تندر، مزاحم، صبحانه‌اي براي دو نفر و اتوبوس شب


.

.

۰

 

 

 

 

 

در خلال اتفاقاتي  مهمي كه در حوزه ادبيات روي مي دهد  به تازگي جشنواره هايي با عنوان جايزه ي نيما و جايزه ي زنان خورشيد برگزار مي شود به همين جهت گزارش هايي را از چگونگي اين جشنواره ها از خبرگزاري ها و سايت هاي خبري مي توان شنيد، در ابتدا بايد اين سوال را مطرح كرد  ارزيابي شاعراني كه آثار خود را به اين جشنواره ارسال مي كنند چگونه است آيا سلايق خاصي براي برگزيده شدن يك شاعر در نظر گرفته مي شود يا صرفا جنبه ي ادبي داشته و حقيقت بزرگي را متصديان اين جشنواره ها در سر مي پرورانند آيا شاعري كه در اين جشنوارها برگزيده شد ديگر شاعري تمام عيار به لحاظ فنون شاعري ست و قوه اداراكش لايوصف است. بايد پذيرفت نفس هر جشنواره اي معطوف به نظرات داوران بوده و داوري كه با معيار ارزشگذاري، يك اثر هنري را بررسي نمايد در حقيقت امر خود را در معرض قضاوت قرار مي دهد چه بسا اگر دارواني ديگري در جريان امر بودند شايد نتايج آرا تا حدود فراواني تفاوت دو چنداني مي كرد. پس با يك حساب سر انگشتي مي توان به اين نتيجه رسيد كساني كه در جشنواره ها برگزيده مي شوند نبايد صرفن شاعري پر آوازه باشند زيرا خاصيت جشنواره ها هميشه جذب و پر آوازه كردن تعدادي از شاعران و كنار رفتن تعدادي شاعر ديگر در حوزه هاي مختلف مي باشد اگر  جشنواره ها با نيات درستي بنا شود تاثيرات بسزائي بر روند ادبيات ما خواهد داشت چنانچه اگر شاعري در مقام مقايسه قرار گرفت و نتوانست اثر خود را در بين آثار برگزيده قرار دهد آيا واقعن شاعر نيست و مصرانه خود را بايد متقاعد كند قلم را بايد كنار گذاشت، بياييد كمي آسيب هاي فرعي جشنواره هايي از اين دست را جدي بگيريم و از طرفي ديگر كلاهمان را قاضي كنيم و مديحه سرائي را كناربگذاريم و شيوه انديشه خود را با نسلي كه همواره در حال رنگ باختن بوده و هست همسو سازيم از تاريخ مشروطه كه ادبيات ما با حضور نيما و يارانش دست خوش اتفاقاتي بزرگ بود سيماي ادبيات فارسي به كلي دگرگون شد ذهن عادت زده ي مردم و ديار ما با مفاهيم تازه اي مواجه شد و در ادامه با شائبه هايي گوناگوني به سبب حضور نيما مواجه شديم كه اين روند تا به امروز هم ادامه دارد و بسياري از مردم ما كه غرق در فرهنگ فلكلور كوچه بازار هستند هنوز با اغلب شعرهايي كه توليد مي شوند ارتباطي بر قرار نكرده اند پس مشكل  در كجاي اين قاعده نهفته است كه روز به روز قامت ادبيات ما نحيف مي شود و فقدان صاحب نظر و منتقداني از اين دست اقشار ادبي را رنجور مي كند" دانشگاه ، مدارس،رسانه هاي بزرگ جمعي  مثل تلوزيون و راديو وظيفه ي خطيري بر عهده دارند هرروز ما شاهد جدائي انديشه ها بين نسل امروز و ديروز هستيم ادبياتي كه در بيرون عرضه مي شود تفاوت ماهوي دارد و فقر كتاب خواني در كشور ركود خيره كنده اي را سپري مي كند به طوريكه در چند سال آينده چشم اندازي جالب  از كتاب و كتاب خواني نخواهيم داشت (هر كسي سنگي مي انداخت ،شبلي به موافقت گلي انداخت )اگر نسل بعد از نيما توصيه هاي نيما را جدي مي گرفتند مشكلاتي از اين دست گريبان گير بسياري از متصديان ادبيات نبود و متاسفانه چه بسيارند كساني كه اين كج انديشي را به نيماي بزرگ نسبت داده اند اگر توجهي به روند شعر و شاعري در چند دهه اخير داشته باشيم شاهد عقب گرد شاعراني بسياري خواهيم بود كه اوج اين اتفاقات به اقتضاي فرازو نشيب هايي كه در ممالك غرب به وقوع پيوسته شاعران پارسي گو را به شدت مورد آزار قرار داده است زيرا آنچه كه ادبيات غرب را تا به امروز در رهيافت معاصر فرهنگ مدرن خود استوار مي سازد طبق قاعده اي از پيش تعيين شده و نظامي چند هزار ساله است در صورتي كه شعر نو پايي كه با افسانه نيما قدم به عرصه مي گذارد حياتش به يك قرن هم نرسيده و متاسفانه دست خوش اين همه بي مهري قرار گرفته است بياييد چشم ها را يك بار ديگر خوب بشوئيم و برگزاري اين جشنواره ها را به فال نيك گرفته و از اجرا كنندگان اين جشنواره ها بخواهيم افرادي را براي داوري در نظر بگيرند كه مورد تاييد همگان باشد و انگاره هايي سالمي را به ذهن متبادر كنند تا ادبيات محفل گراي ما جاي خود را به كشف و نوجويي ها تازه بسپارد و شاهد پويايي هر چه بيشتر ادبيات در ايران عزيز باشيم. هر اتفاقي كه در ادبيات ما به وقوع مي پيوندد دستاوردهائي در خوري را به همراه داشته اما نه به آن اندازه اي كه بايسته است ، يكي از اهداف شعر زنان خورشيد كه به مناسبت تولد فروغ فرخ زاد بر گزار مي شود اهداف خود را تشویق زنان شاعر ایرانی به حضور هر چه پُررنگ تر و پُردوام تر در عرصه شعر معرفی معیارهای شاعران و منتقدان برجسته زن در انتخاب بهترین کتاب های شعر زنان به منظور ایجاد انگیزه در زنان شاعر برای ارتقاء سطح سروده هایشان  عنوان كرده اند  كه جاي بسي اميدواري ست كه شاعران زن خود را در حوزه شعر نيز بسنجند از طرفي ديگر جايزه شعر نيما اهداف خود را با هدف ارج گذاشتن به تلاش شاعران و منتقدانی تأسیس شده است؛ که در شرایط بد چاپ و نشر هم‌چنان به تولید و چاپ شعر و نقد در مجلات و سایت‌های ادبی ادامه می‌دهند از اين رو مايه ي خرسندي تعدادي از دوستداران شعر پيش رو به واسطه ي اين اتفاق مبارك فراهم مي شود تا شاهد رقابتي سالم بين شاعران باشيم و مخلصانه در وخامت نا به سامان و بحران شعر امروز و جدان بيدار و نبض تپنده ي شعر امروز باشيم و در ادامه راه بزرگاني چون نيما و فروغ كه اين جشنواره ها به پاس داشت نام اين دو شاعر تاثير گذار مزين شده با ديدگاني باز با ترويج ارزش ها و شعور اعتلا يافته ي خود به شكل گيري و نهادينه كردن دست ياري يازيم و شعر امروز را از قهقرايي كه در آن گرفتار شده بيرون بكشيم.

 

 

متن کامل فراخوان جایزه ی شعر نیما

فراخوان نخستین دوره جایزه شعر زنان ایران (خورشید)

 

 .

.

.

 

به احترام این ابر دوست داشتنی

 سکوت می کنیم

 بعد مي باريم!

 وب گاه شاعر 

در سوگ شاعر فقید و مهربان آستارا ،شاعری که فقط شاعر بود و پدری مهربان برای نسلی که در زادگاه مادری اش آموخته بودند چگونه باشند، او نه تنها عاشقانه زیست بلکه عاشقانه هم نوشت و عاشقانه هم رفت تا در برابر نسلی که او را نفس کشیده اند سزاوار بودن باشد و شد...مدتی بود دلتنگ صدای علی شاه مولوی بودم دلم شور می زد و داریوش معمار در پیام کوتاهش مرا بر آن داشت كه گوشي را با بي قراري به دست بگيرم اما نمي دانستم اين بی قراری ابرهای دلتنگ است که می خواهند در سوگ شاعر ببارند و  ببارند تا اين ابر در گلو مانده بتركد، آري ما هم پذيرفتيم منصور بني مجيدي بدون آن كه دست تكان بدهد رفت مثل همه كساني كه مي روند انگار او هم از قبل مي دانست و براي همين شتاب او دلسرد كننده بود، ولي صداي اين شاعر در اسكله ها مي پيچد و همه بايد بدانند شاعر زنده مي ماند حتي با تمام دلسردي و شتاب رفته باشد حتي دست هايش را تكان نداده باشد،اين اتفاق همه ما را غمگين كرد و ما به احترام اين ابر دوست داشتني كه بغضش اش را به سادگي شكست سكوت مي كنيم يادش گرامي ...  

.

.

.

 ارث پدری سیاوش از هنر شاملو چه بود؟

 

بالاخره جناب سياوش شاملو فرزند نا خلف احمد شاملو تمام دوستداران اين شاعر پر آوازه را خشمگين كرد مگر مي شود چوپ حراج به زندگي شاملو زد، از طرفي آيدا سركيسيان به رغم تمام مشكلاتي كه در پيش رو دارد در مقابل اين بي مهري هايي كه به او روا مي شود بايد تصميم درستي اتخاذ كند تا بي فكري سياوش اين گونه حاسدان را خشنود نكند در حقيقت آيدا جزو معدود زناني ست كه مسير زندگي يك شاعر را چنين عوض مي كند اگر بگويم شاملو سرشت هنري خود را با آيدا شکل داده بود دروغ نگفته ام"زناني روشني چون آيدا كم نيستند و افرادي مثل سياوش كه خود را هم رنگ اين جماعت نكرده اند، نيز كم نيستند شايد تمام مشكلات آيدا از زماني آغاز شد كه صداقت پیشه کرد و پابه پاي شاملو در تمام عرصه ها در فخامت اين راه ناهموار و پر فراز و نشيب با قلبي آكنده از درد خود را به دست حوادث سپرد، آيا شير زني چون او مستحق چنين پاداشي ست كه جام زهر را سر بكشد و در مقابل هوچي گري ها تاب بياورد اما بايد اميدوار بود چرا كه خاستگاه اين اتفاق دست كم نسل ما را روشن مي سازد تا حداقل با آيدا همدردي كنيم. البته سياوش بعد از مدت ها توانست با مبلغ 550 مليون آثار شاملو را خريداري كند، آيدا طي گفتگويي با خبرگزاري فارس مي گويد: وسايل اين خانه را طوري كه هم بتوانم زندگي كنم و هم براي مردم يادگاري بماند حفظ كرده ام او بارها از طرز برخورد سياوش گلايه كرده است  ولي سياوش هدف خود را از خريدن زير سيگاري، فندك و تابلوي اهدائي ايران درودي،طرح علي رضا اسپهبد و تنديس شاملو را تشكيل موزه اي براي پاسداشت ياد شاعر عنوان مي كند البته در اين مرداب عميق و شايع پراكني هر روزه ي رسانه ها مسائل بغرنج می شود و سياوش عزيز بايد از خر شيطان پياده شود و با اندكي متانت و درايت كارها را پي گيري كند او با اين كار جامعه ادبي را نگران مي كند تا شائبه هاي عاطفی خانواده را بيش از بيش در معرض خطر بگذارد زيرا شاملو در اذهان بيدار مردم است و در زمان حيات خود توانست انديشه اش را با چند نسل همسو سازد.

 

 

در همین مورد این فیلم را حتمن ببینید

 

 

محمد حقوقي درگذشت

 

محمد حقوقي دفتر شعرهاي محمد حقوقي

 

محمد حقوقی به سال ۱۳۱۶ در اصفهان زاده شد و فعاليت ادبی خود را در اوایل دهه ۱۳۴۰ آغاز کرد. او طی پنج دهه کار ادبی، به عنوان یکی از پیروان نوگرای نیما یوشیج، پیشوای شعر نو، شناخته شد. محمد حقوقی در دهه ۱۳۴۰ در کنار نويسندگان و شاعران اصفهان، از جمله هوشنگ گلشيری، احمد ميرعلايی و ابوالحسن نجفی در انتشار گاهنامه‌ای به نام "جنگ اصفهان" دست داشت که نقش برجسته‌ای در نوگرایی ادبی ایفا کرد. او در رشته‌ای از نقدهای ادبی به معرفی آثار پیروان نوگرای نیما پرداخت. محمد حقوقی بیشتر به عنوان منتقدای نوگرا نامور شد. کتاب معروف او به نام "شعر نو از آغاز تا امروز" يکی از بهترين مجموعه‌ها در معرفی رهروان شعر نو بود. در اين کتاب که بارها تجدید چاپ شد، اشعاری از نیما یوشیج و پیروان او درج شده بود، و حقوقی درباره برخی از اشعار تفسیری مختصر نوشته بود، که سبک و سلیقه او را بازتاب می‌داد. محمد حقوقی طی چند دهه فعالیت ادبی، نزدیک ۳۰ جلد کتاب شعر و نقد شعر منتشر کرد. برخی از آثار شعری او عبارتند از: زوایا و مدارات، فصل‌های زمستانی، شرقی‌ها، خروس هزاربال و از دل تا دلتا. محمد حقوقی دوشنبه هشتم تیرماه ۱۳۸۸ در زادگاه خود اصفهان درگذشت.

 

 

همه باید در مقابل سانسور شعر واکنش نشان دهیم.

 

منبع:  وازنا

 

یکی از شانس‌های ما ایرانی‌ها این است که نیاکان ما آن‌قدر هشیاری و خرد داشتند که زبان‌ فارسی و سنت‌ها و آئین‌هایی چون نوروز را از میان آن‌همه مصائب و ایلغارها و تاخت‌‌وتاز بیرون بکشند و برای ما حفظ کنند، وگرنه حالا دیگر نه از تاک نشان بود و نه از تاک‌نشان. ارج و قرب امثال رودکی و فردوسی به جای خود، اما در این میانه سهم عامه‌‌‌‌ی مردم – و نه لزوما ً عوام – را هم باید پاس بداریم که اگر جان‌سختی، و البته هشیاری و زیرکی، آن‌ها نبود آن فرهیختگان و بلندمرتبگان هم شاید نمی‌توانستند تیرشان را به هدف بنشانند و اکنون به شایستگی بدرخشند. سخن از قوم‌گرایی و ملیت‌پرستی کورکورانه نیست. سخن از حفظ بخشی از فرهنگ بشری‌ست. که اگر چنین نمی‌شد، سیمای فرهنگ انسان امروز، با همه‌ی تنوع و تکثرش چیز مهمی کم داشت. چیز مهمی که گوته را به ستایش وامی‌داشت، نیچه را به وجد می‌آورد و برای بسیاری از فیلسوفان عصر روشنگری منبع الهام بود. چیزی که هم‌اکنون خطوط اصلی هویت ملی ماست و تاکنون توانسته است از انحلال ما به‌عنوان یک ملت و یک فرهنگ جلوگیری کند. راه دور نرویم، کافی‌ست که همین دوره‌‌ی اخیر، یعنی سال‌های ٥٧ تا اواخر دهه‌‌ی ٦٠ را به یاد بیاوریم که حکومت جدید با چه تعصبی می‌کوشید تا از تدوام بخشی از سنت‌ها و فرهنگ مردم ایران که ریشه در روزگار پیش از اسلام دارد، جلوگیری کند، اما با هوشیاری و زیرکی همین مردم – که اتفاقا ً به سنت‌ها و آیین‌های اسلامی‌شان هم به‌همان میزان دل‌بسته‌اند – اینان نیز هم‌چون اسلاف‌شان نتوانستند به توفیق چندانی دست یابند. باری، ما اهالی وازنا نیز، هم‌چون همه‌‌ی ایرانیان (والبته همه‌‌ی افغانی‌ها، کردها، تاجیک‌ها، و ترک‌ها که هم‌چون ما ایرانی‌اند)، نوروز را گرامی می‌داریم و به شما خواننده‌‌ی گرامی شادباش می‌گوییم و امیدواریم سال نو،‌ برای همه‌‌ی مردم جهان سال صلح و دوستی باشد. گرچه – با کمال تأسف – قابل کتمان نیست که جهان در آستانه‌‌ی این سال نو، در تب بحرانی عظیم گرفتار است و سایه‌‌‌ی شوم فقر و بیکاری در جنوب طبقاتی این کره‌‌ی خاکی، در همه‌‌ی کشورها، در حال گسترش است،‌ با این‌حال آرزو می‌کنیم که سال نو، سال پیروزی مهربانی و خرد بر خشونت و جهل باشد. باشد که در سال پیش رو، خرد انسانی، بر جهل و دروغ و استبداد پیشی گیرد و جوانه‌های آزادی، به‌‌ویژه در کشورهایی چون کشور ما، به مدد قلم‌های ما نیرو گیرد. از آن‌جا که وازنا، تریبون، یا یکی از تریبون‌های شعر امروز فارسی‌ست، اگر بخواهیم سرگذشت شعر فارسی را در سالی که گذشت مرور کنیم، اگرچه این‌جا و آن‌جا روشنائی‌هایی به چشم می‌آید اما در مجموع می‌توانم بگویم که حال و روز خوبی نداشته‌ایم. شعر امروز ما پس از تلاطم‌ها و بالندگی‌های دو دهه‌‌ی اخیر، ظرفیت‌های جدیدی از خود بروز داده است که می‌تواند هم‌چون گذشته‌ها، در سطح جهانی هم حرفی برای گفتن داشته باشد، اما نه‌تنها چنین مجالی به او داده نمی‌شود بلکه با انواع محدودیت‌ها پروبالش‌اش را می‌بندند. از مشکل نشر، گرانی کاغذ، نارسایی مجاری توزیع و عرضه و بی‌اعتنایی بنگاه‌های دولتی و غیردولتی فرهنگی نسبت به شعر که سانسور ِ شعر "بیداد" کرده است. اما این کلمه‌‌ی "بیداد" واقعا ً برای آن‌چه که در این دوسه‌ساله اخیر رخ داده است واقعا ً فراتر از تجربه‌های قبلی‌ ماست. حتی فراتر از تجربه‌‌ی سال‌های دهه‌‌ی شصت.

 

بگذارید صراحتا ً بگویم که من دچار این توهم نیستم که اگر سانسور نباشد،‌ شعر ما یک شبه ره صدساله را خواهد پیمود و جوایز بین‌المللی را درو خواهد کرد. حتا معتقدم برخی از شعرها و کتاب‌هایی که نمی‌توانند از فیلتر سانسور بگذرند، فن‌نفسه دارای ارزش ادبی چندانی نیستند. اما این‌ها فقط یک سوی ماجراست. سوی دیگر آن این است که تیغ سانسور ریشه‌‌‌ی شعر ما را هدف گرفته است. وقتی سانسور، اولین کتاب یک شاعر جوان را که ممکن است یکی از بهترین  شاعران آینده‌‌ی ما باشد به کل با مُهر ِ غیرقابل انتشار حذف می‌کند با بخش‌های عمده‌ای از شعر او را از ریخت می‌اندازد، فقط یک شاعر، یا یک کتاب نیست که از گردونه حذف می‌شود، بلکه این ریشه‌های شعر آینده‌‌ی ماست که بی‌رحمانه قطع می‌شود. در همین سالی که گذشت، یکی دو نفر از شاعران جوان و میان‌سال ما، درست در زمانی که در اوج شکوفایی و بالندگی بودند – و هستند – و جامعه‌‌ی شعرخوان ما تازه داشت صدای ویژه‌‌ی آن‌ها را از میان انبوه صداها تشخیص می‌داد، از انتشار کتاب بازماندند. این بلا را اگر سر یک فوتبالیست یا وزنه‌بردار بیاورند،‌ مطبوعات ورزشی، حتا رسانه‌های دولتی ما زمین و زمان را به هم می‌ریزند، اما در مورد شعر، هیچ‌کس واکنش نشان نمی‌دهد. هیچ‌کس برآشفته نمی‌شود. درست است که بخشی از این مشکل از طریق وبلاگ‌ها و نشر الکترونیکی قابل حل است، اما آن لطمه به گمان من به این راحتی قابل جبران نیست. این درست مثل آن است ‌که ما مجبور شویم درخت تناور و بارآور سیب‌مان را به جای باغچه درون گلدانی در آپارتمان‌مان بکاریم.

 

مدافعان و مباشران سانسور در مقابل این حرف چه دارند که بگویند؟ لابد ما را به اشاعه‌‌ی فساد متهم می‌کنند! اما کدام فساد؟ من درباره‌‌ی کتاب‌ها و شعرهایی حرف می‌زنم که ریشه در فرهنگ این سرزمین و زندگی مردم این دیار دارند. شعرها و کتاب‌هایی  که با این فرهنگ و تجربه‌های زیستی مردمان این سرزمین به گفت‌وگو می‌نشینند، پرسش می‌کنند، برمی‌آشوبند، طغیان می‌کنند، درس می‌دهند، درس می‌گیرند، و نهایتا ً از روح و روان فردی و جمعی ما پرده برمی‌گیرند. افشای‌مان می‌کنند، شلاق‌مان می‌زنند و سرانجام به پیش‌مان می‌رانند. این‌ها – در هیچ فرهنگی – قابل حذف نیست. هیچ‌کس نمی‌تواند به این شعر درس اخلاق بدهد. چراکه هیچ سخنی اخلاقی‌تر از سخن شعر نیست. من گمان نمی‌کنم که بیان این حرف‌ها بیهوده باشد. ما باید این حرف‌ها را بزنیم. همه باید در مقابل سانسور شعر واکنش نشان دهیم. همه‌، حتا این آقایان و خانم‌هایی که در رسانه‌های سراسری شب و روز دارند شعر قرقره می‌کنند، حتا سازنده‌‌ی فلان سریال تلویزیونی عامه‌پسند، روزنامه‌نویس‌ها، اهالی سینما و تئاتر، همه باید حواس‌شان باشد که دفاع از شعر، دفاع از من ِ شاعر نیست، دفاع از فرهنگ ایران و زبان فارسی‌، و دفاع از فصل مشترک همه‌‌ی هنرها در این سرزمین است. سینما، تلویزیون، تئاتر، موسیقی و... هریک، بنا به دلایلی موجه یا غیرموجه با سانسور کنار آمده‌اند. شاید چاره‌ای جز این هم نداشته باشند، چراکه در غیر این صورت باد کارشان را تعطیل کنند و به شغل شریف دیگری بپردازند. اما شعر؟!... بگذارید این حریم خصوصی کوچک، برای تنفس عمومی ما، کمی هم هوای آزاد داشته باشد.

 

در این یادداشت که قدری عبوس از کار درآمد و از حال و هوای نوروزی دور شد، قرار بر این بود که به یکی‌دو جایزه‌‌ی کم‌رمق شعر در سالی که گذشت اشاره‌ای بکنم. از این که کتاب‌هایی از رؤیا زرین، مهرنوش قربانعلی، الیاس علوی توانستند جوایزی را نصیب خود کنند، برای ما مایه‌‌ی خوشحالی‌ست و به هر سه شاعر عزیزمان تبریک می‌گوییم. شعر امروز ما شایسته‌‌ی قدرشناسی‌هایی بسیار بیش‌تر از این‌هاست و ما هم‌چنان چشم به راه حمایت نهادهای غیردولتی، ناشران و روزنامه‌نگاران از شعر امروز ایران هستیم. امیدواریم مترجمین ما در داخل و خارج از کشور همت کنند و شعر ما را از این انزوای تحقیرآمیز نجات دهند. و اما وازنا...

 

خوش‌حالیم که در سال گذشته توانستیم به اندازه‌‌ی توان‌مان، اگرچه اندک، صدای شعر امروز ایران را بازتاب دهیم. خوش‌حالیم که توانستیم بر شمار بازدیدکنندگان بیفزاییم، از همکاری جمع بیش‌تری از شاعران، منتقدان و مترجمان کشور برخوردار شویم. با این حال بر کاستی‌های کارمان واقفیم. می‌دانیم که باید بیش‌تر کار کنیم، باید به‌روزتر باشیم، باید تلاش کنیم که هیچ کتاب مهمی را از قلم نیندازیم، و خیلی بایدهای دیگر که در طول سال گذشته هم نتوانستیم از عهده‌اش برآییم. یکی از آروزهای خود من این است که وازنا در سال ٨٨ بتواند ارتباط های بین‌الملی خود را گسترش دهد و شعر امروز ایران را در بیرون از مرزهای زبان‌ فارسی بشناسند. این باید و آروزها قطعا ً دست‌یافتنی‌اند. کافی‌ست همت و پشتکار لازم را داشته باشیم که خوشبختانه تحریریه‌‌ی جوان، فرهیخته و پرشور وازنا از این هر دو به‌قدر کافی برخوردار است.

 

نوروز بر شما مبارک

حافظ موسوی

نوروز ٨٨  

 

 

ایام از شما مبارک باد  ایام می آیند تا بر شما مبارک شوند  مبارک شمائید

انگار همین چند روز پیش بود به دوستان پیام تبریک عید می فرستادم و فکر می کردم چه بنویسم؟  سال88 به همین سادگی از کف مان رفت و این عمر ماست که مثل برق می گذرد و حالا فکر می کنم چه بنویسم بهتر است انگار باید با همین فکر سالهای جوانی را پشت سر بگذارم ... نمی دانم این روزمره گی چه بلایی ست که به سر ما آمده هیچ چیز خوشحالم نمی کند با اکراه سعی می کنم این لبخند احمقانه را روی لبانم حفظ کنم که چی ؟ کاش همین روزها تلفنم زنگ بخورد و بگویند "عکاس دوره گرد" مجوز گرفت. می بینید من در همین چند خط حوصله ی شما را سر بردم اما باور کنید چنین قصدی ندارم پس بگذارید سخنم را کوتاه کنم دوستان عزیز سالی آرام و سرشار از شادی و نشاط را براتان آرزومندم امیدوارم هر آنچه که برای ما رویا و آرزو بود در سال جدید با آرامش  خاطر و قلبی روشن به آن دست یازیم.


Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 /* /*]]>*/ /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin:0in; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:10.0pt; font-family:"Times New Roman"; mso-ansi-language:#0400; mso-fareast-language:#0400; mso-bidi-language:#0400;}

بهار ادامه مهرباني تو بود ...

 

 

دعاي كوروش كبير

 

دعاي كوروش كبير

 

.

.

.

 

روزها به همين سادگي مي گذرد زندگي با ما كنار مي آيد ما با زندگي اما نه ،بالاخره سال 86 با تمام خوبي ها و بدي ها بايد برود تا شرمساري براي بهار بماند ولي بهار هميشه جاي دوري نمي رود ما جاي دوري مي رويم و اين گردش فصل ها اخطاري بزرگ است شايد به منزله ي شوخي باشد شايد حرف حرف آورده است ولي بهار زيباست وقتي در پياده رو قدم مي زنم و چشمم به ماهي هاي سرخ بر مي خورد اين سرخي مرا به وجد مي آورد با اين وجود سبزه ها كه رديف به رديف در كنار گلفروشي ها و محوطه شهر ظاهر شده اند مرا به سختي متقاعد مي كند بهار در راه است.

 

 

...و ترانه اي از شهيار قنبري در ادامه مطلب

ادامه نوشته

در سوگ تيرداد نصري

 

         

 

انگار مرگ سالها در جدال با تیرداد نصری بود این اتفاق نابه هنگام

را به جامعه ادبی ایران تسلیت می گویم.

 

ايستگاه آخرين

 

 

پس از باران های بسيار
باران های بسيار
باران های بسيار
از قطار پياده شديم ، گفتيم :
« ….. ايستگاه آخرِمان اين بود »

در زير آسمانی خاکستر
از قطار
پياده شديم
اما دوباره قطاری
از دور می آيد

ما سرمی چرخانيم ، و به آخر اين ريل می نگريم :
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
(برای ما دست تکان می دهند
در مار پيچ کوه های مِه آلود - مادران کوهستان
در نور آفتاب - دختران پسته و چای
در همهمه پنبه زارها - پسران بلوغ

برای ما دست تکان می دهد کوير )

ما پياده شديم
اين قطّار امّا
همچنان
می بَرد ما را
با خود .

 

 

 

وازنا در سوگ تیرداد نصری

 

شرق توقیف شد

         

شرق توقیف شد

 علی ثباتی

                                                                       

همهمه ها هست، خیابان گلشهر، جردن، رفت و آمد هم هست، طبقه دوم، سرویس اندیشه، همه بچه ها هستند، دبیر سرویس اندیشه، ادبیات، مسئول پیگیری صفحه بندی روزنامه، مسئول شورای سردبیری، مسئول بخش کتاب اندیشه و ... شوخی ها هم مثل همیشه، همان طنزی که با شلیک قهقهه ها و آمیزه ای از دوستی و همکاری جان می گیرد و به اتاق جان می دهد؛ اما دقیق تر که می شوی، اضطرابی تهی، خلائی سیال پشت شوخی ها و خنده هاست، سکوتی که با انبوهی طنز و خنده زنی می گسترد، گویی این بی خیالی همگانی، در این اتاق که با کاریکاتورهای ویتگنشتاین، هوسرل، کمت و مارکس آراسته شده است، این حالت به حالت شدن ها، جمله هایی شوخ طبعانه مانند "... با این اوضاع که تو باید بری سر چهار راه، اتوبوس های پاسداران رو پی گیری کنی، بی کار که نمی شه بشینی!" و اندکی بعد، دیالکتیک طنز و هراس پیش می رود، یاد آوری ای دردآمیز: "همه ی مطلب های چاپ نشده رو بریز روی یه سی دی، داشته باشیم..." و ما نمی توانستیم بخندیم، مگر برای آنکه عصبیت خود را با طنزی حقیقت پوش پنهان کنیم، و ما نمی توانستیم اندوهگین باشیم، چراکه به این رنگ به رنگ شدن، از تراژدی به طنز، از طنز به تراژدی سخت خو کرده ایم. سرویس اندیشه را ترک کردم، از حریر سوخته ی پر چین و شکنی که این همه شوخی، این همه خلاء نادیده ولی مجسم و ملموس در دفتر روزنامه موج در موج جریان می داد، فاصله گرفتم. اندوه، درست در چنین لحظاتی آدمی را در بر می گیرد، وقتی از همهمه، شلیک قهقهه ها و خیابان گلشهر فاصله می گیری، و اندوه در تو می افزاید و از تو می کاهد، و تو با خود از تردید خود می گویی، پرسشی از خود، گرچه خود جوابش را هم می دانی: "خداحافظ شرق؟"

 آری، امروز ١٥ مرداد ماه، حکم توقیف روزنامه شرق به خاطر انتشار مصاحبه مجتبی پور محسن با یک شاعر - ساقی قهرمان - صادر شد. اما مشکل در کجا بود؟

- "مصاحبه شونده همجنس باز بوده است!باید پرسید که چگونه ادبیات ایران، ارزشداوری می شود؟ یا بهتر، چرا ارزشداوری می شود؟ و حتی بهتر، چرا جنسیت داوری می شود؟ باید پرسید، مروز و تعریف حریم خصوصی افراد را در کجا باید جستجو کنیم؟ باید بپرسیم، برای نگریستن در ادبیات ایران، برای نگریستن به این شعر دورافتاده، ناشناخته مانده و مهجور، دریچه ای به غیر از گرایش جنسی افراد در اختیار نداشته ایم؟ باید بپرسیم، که آیا جنسیت شاعر تا به آنجا بلاگردان ممیزی و خاموشی خواهان شده است که می توانیم آنرا مثل روزنامه ی کیهان در اخبار خود به راحتی مطرح کنیم، چنان که گویی داریم از مشکلات توضیع کارت سوخت صحبت می کنیم؟ باید بپرسیم که "تشویش اذهان عمومی" از کجا سرچشمه می گیرد؟ از خلوت خانه ی جنسیت شهروندان، یا از کسانی که همه ی کنج و کنار این خلوت خانه ها را می بویند و می جویند و یافته های خود را چون کشفی غرورآمیز در رسانه های اصطلاحا ً همگانی خود در بوق و کرنا می کنند؟ چیست آنچه به محاق می رود؟ آگاهی، ادبیات، فرهنگ، رسانه، حریم شخصی یا ...؟ چیست آنچه "شرق" را به غروبی ژرف در افقی نامعلوم روانه می سازد؟ ادبیات، فرهنگ،  ماهیت رسانه، جنسیت شهروندان، یا شاید تنها یک بهانه....؟

 

خداحافظ "شرق" ....

خداحافظ ....

 

 

3 پنچ در سراسر ایران فیلتر شد

 

 

 

سایت 3پنچ فیلتر شد خب بايد بپذيريم در هزاره اي كه مردم جهان با رويكردي عاقلانه به تببين ارزش هاي فرهنگي مي پردازند اين قاعده باعث خواهد شد سيماي ادبيات متحول شود  چه به لحاظ ساختار اجتماعي ، چه به لحاظ دروني كردن و به تملك در آوردن صداي هاي مخالف يا موافق" ادبيات پيش رو ايران مدت مديدي ست از اين قاعده مستثني ست و به راحتي مي توان در گوشه و كنار ايران شاهد وضعيت متلاطم شاعران بود، هر ثانيه يك وبلاگ متولد مي شود آيا از خود پرسيده ايد چرا ؟

 

آيا در چند سال اخير رشد تصاعدي سايت ها و وبلاگ هاي ادبي در كشور ما براي متصديان امر جالب نبوده كه اينچنين دست به كشتن شاعر مي زنند ؟جالب است هر لحظه شاعري يا نويسنده اي به خاطر انديشه اش محكوم مي شود ... آري دوستان حالا در اين ميان اگر انتظار داريد ادبيات ما در تشكل هاي بزرگ مطرح شود كور خوانده ايم شما كدام كشور را مثل ايران سراغ داريد كه به لحاظ آكادميك شكاف فاحشي بين شاعران و اساتيد دانشگاه وجود داشته باشد كدام ارگان اين خود زني ها را خواهد پذيرفت ، سانسور سانسور ... سانسور.... تا چه زمان ؟ از سويي مي شنويم علاقمندان براي حضور در مزار شاملو دستگير مي شوند از سويي توقيف مجله هاي مهم در سراسر كشور از سويي برخورد شديد با شاعران و نويسندگان مطرح چرا؟

 

در سالهاي اخير اگر به آمار مهاجرت انديشمندان توجه كنيد شايد باور نكنيد سيل عظيم كساني را كه از ديار خاطره و كودكي شان رخت بر بسته اند" و آنان كه مانده اند تبديل به ديوار شده اند و مهر سكوت بر لب زده اند ما اعضاي سايت سه پنچ روزي با هم بودنمان را جشن گرفتيم روزي كه ناما جعفري را در خانه هنرمندان ملاقات كردم و مرا متقاعد كرد بايد صداي راستين نسل خود را به گوش فردا برسانيم و اين اتفاق به بهترين وجه ممكن به وقوع پيوست آمار قابل ملاحظه بازديد كنندگان و ايميل هاي فراوان كه از گوشه كنار ايران و جهان با مناعت طبع و صبوري براي ما ارسال مي شد تا از پنجره اي كه به سوي آفاق گشوده شده است پرتوي نوري شوند و تاريكي را تسخير كنند" صداي نسلي كه خاستگاه عميق و زخم خورده اي داشت و مي خواست در ميعاد تمام نسل ها صدايي يگانه شود و شد اما بايد بگويم ضيافت سه پنچي ها همچنان در راه است ما نيامده ايم كه برويم ما آمده ايم كه بمانيم و اين استواري ما ريشه دارتر از هر روز ديگر است و من دست تمام ياران سه پنچي را مي فشارم.

 

 

در همين مورد:  رضا حيراني.... ناما جعفري

 

 

   

ابراز هم دردی شاعران و نویسندگان ایران با مردم

 

 

من ندانم با که گویم شرح درد:

قصه‌ی رنگ پریده،خون سرد؟

منبع : روزنامه اعتماد ملي

خون پاک ملت ایران، صدای فروخورده‌ی شاعران و نویسندگان این مرز و بوم را به فریادی رسا بدل کرد، همراه و هم‌نظر با مردمی که گشوده شدن روزنه‌ای، زخم عمیق‌شان را عیان کرده است؛  اعتراض خود را به کسانی که با نادیده گرفتن صدای مردم، عامل کشتارها، ضرب و شتم  و بازداشت‌های گسترده‌ی اخیر هستند اعلام می‌کنیم،  و یاد‌آور می‌شویم که هم‌بغض به سوگ نشستگان و در بندشدگان رخدادهای اخیر به سوگ نشسته‌ایم و هوادار عدالت و آرامشی هستیم که تنها با احقاق حقوق ملت ایران برقرار می‌شود.

 

ادامه نوشته

چهل سال گذشت

 

 

 

به مادرم گفتم :(دیگر تمام شد )

گفتم : همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد

باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم

 

به نویسنده وبلاگ بوی کاغذ

 

" شعر آتش است که می سازد و نمی سوزد"  عین القضات همدانی

http://www.jmahdi.com/بوی کاغذ طی وقایع اخیر عده ای به کینه ورزی اظهارت کودکانه ای را در فضای مجازی مطرح کرده اند به خاطر نوشتن نقد در حوزه شعر و شاعری، که مرا مجرم مجازی نامیده اند در فضای مکدر سیاسی اجتماعی امروز که تمام پنجره های گشوده را گل می گیرند و بر پیشانی داغ می گذارند عجیب نیست عده ای شاعر نما دچار نارسیسم و پارانویای ادبی شوند سال ها در این حوزه قلم زده ام و این قضاوت های پر طمطراق عزم مرا برای نوشتن دوچندان می نماید قلم چون شمشیری است که در نیام آرام گیرد باید آن جنگجو را مُرده ای خطاب کرد که لاشخورها بر فرازش پرواز می کنند اما عده ای که با لجن پراکنی به این قاعده منسوخ دامن می زنند گویا کینه ای بر دل دارند که شترها قادرند آن را بر تارک افق به رقص در آورند این فرآیند نه تنها بسوده و زیباست بلکه عیار کسانی را نشان می دهد که در لوای سنت خود را روشنفکر می دانند و همواره بر گوشه لبشان سیگاری برافروخته دارند ... عده ای که با عوام فریبی و رویکردهای نخ نما در جهت گیرهای سیاسی باخته و امروز خانه نشین شده اند روی سخنم به دوستی ست که بیانیه کانون نویسندگان را در وبلاگش منتشر می کند دوستی که مرثیه نویس مطربخانه است و در سیر سلوک تفکرات پوپولیسمی عقده های فرو خورده اش را چنین مداوا می کند زیرا جراحت بعضی زخم ها آن قدر کاری ست که آدمی نمی تواند پیله تن را بشکافد به ناچار زانو می زند و گذر عمر را تماشا می کند تا دستانِ مرگ گلویی را بفشارد که از حنجره اش کلمه ای پرواز نکرده است، گاه این استیصال مرا به حیرت وا می دارد.  همانطور که در ادامه سخنم اشاره کردم عده ای شکایت به دادگاه جرائم اینترنتی برده اند که چرا نقد نوشته ام ... شاید عده ای از دوستان بزرگداشت منزوی را به یاد داشته باشند ... با اجرای ضعیف شما حتی صدای محمد علی بهمنی هم در آمده بود. آیا در شهر منزوی مجری نبود وقتی شما غزل منزوی را با لکنت قرائت می کردی مهمانان  "حسین منزوی" با دستان خالی رهسپار خانه شدند. ضمن ارادتی که به ساحت منزوی و شعور مخاطبان منزوی داشتم عملکرد تان مورد واکاوی قرار گرفت " گویا در آن روزها نوشته ام شما را سخت آزرده است اما امروز در جهت تخریب نام ها در "لینک های خوشمزه " از وبلاگی نام می بری که او نیز در خلوت اش مولانای زمانه خویش است ... مردم این شهر زخم خورده با خدمات فرهنگی و سیاسی اجدادتان در مطبوعات و صحن مجلس آشنایی دارند. رسانه نگاری متعهد شنیدن و انتشار  قلب حقیقت است نه وارونه جلوه دادن اموری که جنبه ی مبالغه آمیزش فضائل انسانی را با نگاهی مغرضانه مورد هدف قرار دهد.

 

نقد مرا بر کتاب مذکور بخوانید در این آدرس با نام "حامد رحمتی" و حواشی جرائم اینترنتی ام  را در اینجا بنگرید  آتش افروزی مرا بر  خرمن شعر  که  چنین با دشمن خوئی در شیپور جهالت شان می دمند یک دهه در مطبوعات مهم این کشور می نویسم ؛ نویسنده محترم بوی کاغذ شما را چه سود؟ اصلا اینجانب حامد رحمتی محکوم به اعدامم در سرزمینی که عقبه فرهنگی اش سنگسار و گلوله را در ذهن تداعی خواهد کرد ، اصلا محکوم به اشد مجازاتم  اینجانب نقدی نوشته ام  مگر چون تویی که از محافل به ناگاه محو شدی و گریبانت را گرفتند و امروز لبانت را دوخته اند من سخنی به زبان آوردم.

 در یادداشت یاد شده به کسی تعدی نکرده ام نه به لحاظ عنفی نه به لحاظ شرعی وقتی جامعه ما آستانه کوتاهش نقد را بر نمی تابد قضاوت ابلهانه خواهد بود ... من همان شاعرم که وقتی کتابم منتشر شد در سوگ قلم تو را برادر خطاب کردم و با دستانی که صداقت داشتند این شعرهای بی تکلف را در رثای انسان سرودم ، نمی دانم نوباوگانی چون تو مسائل شخصی مرا به چه دلیل پیراهن عثمان کرده ای اگر با این دست آویز خشنود می شوی از اطاله کلام دست می کشم.

 

62.10.9

دی ماه امسال ۲۴ سالم تمام می شود و جهان من پر از شگفتی ست پر از آموزه هایی ست که آسوده به دست نیامده اند گاهی کلمات و تصاویر آن قدر ناتوان جلوه می کنند که رسالت مهربانی را در جستجوی یک مفهوم وا می گذاریم  و انسان زیباترین واژه ی آفرینش در صدد تحول های انتزاعی خود را در زمره ی مرده گان قرار می دهد و جهان من با رویکردی خصمانه به نگرش های پیچیده وعرضه نا به هنگام تفکر های مدرن عصیان می کند به راستی التیام درد یا دردچگونه میسر خواهدشد وقتی به یک تبسم ساختگی بسنده می کنیم نمیخواهم سفسطه کنم انکار بدیهیات متضمن زیاده خواهی و انانیت انسان امروز است ولی تمام  این حرف هاچه ارتباطی می تواند بین زندگی و مرگ من داشته باشد.